وانيا جون ماوانيا جون ما، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 23 روز سن داره

وانیا کوچولوی مامانی

اولين مرواريد دخترکم

سلام عشق کوچولوى من يکشنبه هفته پيش يعنى 93/5/12 بود که متوجه شدم دندون خوشگلت نيش زده اصلا باورم نميشد تا اينکه شب بعدش عمو اصغرت وقتى شما رو ديد گفت وانيا جون دندونش نيش زده.من سرشار از ذوق شدم اه خداى من هزاران هزار مرتبه شکرت.قربون دختر نازم بشم که خيلى اذيتم نکردى و اذيت نشدى فقط يک روز تب کردى فقط خيلى بى تابى ميکردى که من ژل کين بى بى ميزدم و ارومتر ميشدى .حالا هم دارم تدارک جشنتو ميبينم  اولين مرواريد زندگيت مبارک عشق کوچولوى من
20 مرداد 1393

روزهاى اخر سال...

سلام قشنگ مامان  ديدى خوشگلم چقدر زود گذشت الان تقريبا شش ماهه که شما پيش مايى و با حضورت زندگيمونو قشنگتر کردى  نازگلکم فردا اآ خرين روز سال 1392 هست و اولين عيد شما .ديشب هم اولين چهارشنبه سورى شما بود و حسابى خوش گذرونديم.ناز گلکم  از 22 اسفند يعنى يک هفته پيش بهت غذا ميدم اولين غذايى که خوردى فرنى بود نوش جونت عسلم.خيلى خوشمزه خوشمزه ميخوردى.خيلى شيطون شدى بعضى وقتها يه حرکتهايى از خودت در ميارى که دلم ميخواد يکجا قورتت بدم .قراره امسال عيد بريم شمال اخه عروسى خاله جون بهنازه.خواهر خوشگلم ايشالله خوشبخت بشين وانيا جونم الان با گوشيم اينها رو واست مينويسم.از شمال ميريم بندر خونه خودمون.خونمون که رسيديم همه اتفاقهاى اين 2...
28 اسفند 1392

پنج ماهگي عشقم

عزيزترين من ماهگیت مبارک .  نازگلكم ماه از با هم بودنمون ميگذره و ما هروز بيشتر عاشقت ميشيم مهربونم وانيا جونم ببخشيد اينقدر دير ميام به وبلاگت الان يك ماهه بجنورديم ولي به خاطر اينكه من لپ تاپ رو يادم رفته بيارم اينجا فقط با موبايلم ميام به وبت سر ميزنم الانم خونه عليرضا اينها هستيم.اينترنت خونه ماماني هست كامپيوترشونم داديم ويندوزشو عوض كنن ايشالله ميام همه عكسهاتو ميزارم.دختر ماهم تو اين يه ماه حسابي به من و شما خوش گذشته.دو تا عروسي رفتيم اوليش عروسي ناهيد دختر عموي من كه شما خوشگل خانم رو هم بردم و اونجا كلي دلبري كردين.قربونت برم من كه اينقدر عاشق موزيكي و دو ميش عروسي زهرا دختر عمه شما بود وليييييي شما رو نبردم به خاطر اينك...
10 اسفند 1392

4 ماهگی وانیا جونم....

سلام عزیز دلم 4 ماهگیت مبارک ناز گلم.وانیا جونم منو ببخش که به موقع بهت تبریک نمیگم اینسری واسه این 3 روز بهت زودتر تبریک گفتم چون دوشنبه داریم میریم بجنورد خونه مامانی.آخ که دلم یه ذره شده واسش.البته واسه همه.این مدت خیلی واسم سخت گذشت الان خیلی خوشحالم تو پوست خودم نمیگنجم.خوشگلم روز به روز داری بزرگتر میشی و منو دیونه تر میکنی اینقدر خودتو لوس میکنی که دلم میخواد قورتت بدم عمر مامان هر روز صبح که با تموم خواب آلودگی از خواب بیدار میشم و تو اون لحظه دلم میخواد زمان بایسته تا من یکم دیگه بخوابم ،همین که روی ماه تو رو میبینم جون میگیرم و اگه بیدار شی و بخندی که انگار دنیا رو بهم دادن و با انرژی کامل از خواب بیدار میشم.نانازم کلا دختر خوش ...
5 بهمن 1392

مامانی ذوق کرده......

سلام شیرینم قربونت بشم که تو اینقدر ماهییییییی.عزیز دلم هفته پیش یعنی چهارشنبه 92/10/25 بود که با دوستام سمیه و ناهید وشما گل دخمل رفتیم نمایشگاه مبل اونجا کلی بهمون خوش گذشت وقتی اومدیم بیرون شما یه دفعه شروع کردی به گریه کردن اونم در حد لالیگاااا.عزیز دلم تو حین گریه کردن گفتی مامااااا.ای جونم ای جونم ماه من تو منو صدا کردی قربونت بشم وای منو میگی ذوق مرگ شدم قربونت بشم از اون موقع هر وقت گریه میکنی میگی ماما.من راضیم به همین ماما گفتنت هر چند موقع گریه کردن میگی.فدای تو بشم من راستی خوشگلکم خیلی جیغ جیغو شدی طوری که من یکی کلافه میشم ولی منم وقتی جیغ میزدی به پدر جون و باباییت گفتم تحویلت نگیرن تا اینکه این جیغ جیغا از سرت بیفته و خدا...
5 بهمن 1392

3 ماهگی وانیا جونم ....

شلام عشقکم  سه ماهگیت مبارک نانازم  خوشگلم مامانی امتحاناش شروع شده نمیتونه زود به زود بیاد واست پست بزاره ایشالله با 4 ماهگی همه پیشرفتهاتو مینویسم.فقط اینو بگم که از دارو خوردن متنفری .نازک مامان چند روزی مریض بودی عفونت روده گرفته بودی من با ناله های تو میمردم وقتی بی حال ناله میکردی دلم میخواست بمیرم تا تو رو اونجوری نبینم. ببخش که نتونستم خوب ازت مراقبت کنم ولی اینو بدون عاشقونه دوستت دارم     بابایی و نازگلک   قربونت بشم من.... ...
27 دی 1392